سوينسوين، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه سن داره

ناز ببه

خاطره زایمان

1392/10/27 18:45
نویسنده : ستاره
267 بازدید
اشتراک گذاری
چند روز بود موقع ادرار مشکل داشتم هم ادرارم قرمز بود و هم سوزناک و در کل دستها و پاهام در حد مرگ میخارید دیگه وارد ماه نهم شده بودم و همه چیز تبدیل شده بود به زنگ خطر خانم دکتر اول برام لوسیون داد که افاقه ای نکرد و بعد ازمایش نوشت که بابات جواب رو گرفت ولی چون عمه جون اینات مهمونمون بودن نبردیم چهارشنبه نشون دکترت بدیم و موند واسه شنبه. شنبه عصر بعد خروج از کار رفتیم پیش خانم دکتر که همینکه ازمایش رو دید گفت برو بستری و تحت نظر باش چون کلستاز حاملگی داری و کبد یا نمیدونم صفرات کار نمی کنه ،. از مطب اومدم بیرون و به باباییت گفتم که قضیه اینچنین است و باباییت یه شوک حسابی شد ولی چاره نبود پس خندون و با پای پیاده از مطب که یه چهاراه بود رفتیم بیمارستان کوثر ارومیه وای که چه بیمارستانی شلوغ و پرسروصدا . دربان که منو دید به ارش گفت برو پوشک و چیز میز بخر با شیر خشک منم گفتم نه من که نیومدم زایمان کنم اومدم برابستری ، دربان هم گفت اره جون خودت. رقتیم تو بیمارستان و همه چیزمو ازم گرفتن تمام لباسامو حتی موبایلمو دادم باباییت که با نگرانی منو بدرقه میکرد و رفتم بالا و بردنم اتاق زایمان ، منم هی خودمو می کشتم که اخه من اومد تحت مراقبت باشم نه زایمان اول بردنم اتاق درد و بعد یه اتاق تو بخش زایمان و وقتی دیدن خبری نیست هم فرستادنم بخش مراقبتهای ویژه برای اولین بار تو عمرم بهم سرم زدن برخلاف چیزی که فکر می کردم اصلا درد نداشت و بعد بهم داپلر وصل کردن تا صدای قلب تو رو چک کنن که من کمرم حیلی درد گرفت به حدی که گفتم الانه که نصف بشم و از پرستار خواستم تا برام در حالی که یه طرفی می خوابیدم داپلر و وصل کنه . تا تموم شدن اینا شب شده بود تو بخش ما یه عالمه حامله بودن که هر کدوم یه مشکلی داشتن منم شروع کردم به گفتن و خندیدن با همشون به طوری که با تمام کادر صمیمی شدم همشون مهربون بودن و خوش اخلاق . موقع خواب یکی از حامله ها بشدت خروپف میکرد به طوری که بدلختو چند بار بیدار کردن ولی من چون تجربه خروپفهای بابا رو داشتم تا صبح تقریبا راحت خوابیدم تا اینکه ... صبح ساعت ۵ بهمون یه امپول زدن و دمای بدنمومو چک کردن و ساعت ۶ صبح بهم دوباره داپلر وصل کردن که دوباره به پشت خوابیدم و از لونجایی که شکمم خیلی سنگین بود و داپلر سنگین درد زیادی از کمرم شروع شد و با تقلا داپلر و کندم و انداختم ولی درد نمی ایستاد چه دردی خدای من فکر می کردم هر بار که میگیرع دارن نصفم می کنن به پرستار گفتم گفت دکتر ساعت ۹ میاد باید منتظر باشی پس من شروع کردم به راه رفتن ولی دردم تمومی نداشت ولی از فاصله هاش می تونستم حدس بزنم درد زایمانه و هر لحظه شدید تر میشد ...
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناز ببه می باشد